در گفتوگو با علیرضا ذاکر اصفهانی، مشاور رئیسجمهوری و رئیس مرکز بررسیهای راهبردی ریاستجمهوری هرچند نتوانستیم پاسخ برخی از سؤالات از جمله اینکه «آیا یکدستی دولت و مجلس موجب نمیشود که نقش نظارتی مجلس به حاشیه رانده شود»
و همچنین نقش و جایگاه و عملکرد مرکز بررسیهای راهبردی ریاستجمهوری در دولت نهم را به دلیل آنچه ذاکر اصفهانی آن را«مشغله زیاد» میخواند بررسی کنیم، اما رویکرد جامعه در انتخابات و نقش و جایگاه احزاب و جریانهای سیاسی از جمله مباحثی بود که در این گفتوگو به آن پرداخته شد.
- برخی کارشناسان معتقدند رویکرد سیاسی مردم به گروههای سیاسی از لحاظ جامعهشناسی یک رویکرد سینوسی است که این قضیه را از سال 76 تاکنون با تغییر جریانهای حاکم به اصلاحطلب و بعد به اصولگرا شاهد هستیم. از طرف دیگر مشکلات معیشتی نیز این تفکر را قوت میبخشید که اصلاحطلبها دوباره بتوانند با شروع از مجلس هشتم حاکمیت را در دست بگیرند که این تفکر با شکست این جریان درمرحله اول خاموش شد. به نظر شما انتخابات سال گذشته چگونه از این حیث قابل بررسی است؟
آن چیزی که مشخص است یک سلسله اصول ثابت، مبتنی بر فرهنگ، ارزشها و باورهای مردم ایران، همیشه گرایشات سیاسی مردم را تعیین میکنند. من معتقد به این نیستم که مردم ایران هر چند سال یک بار ذائقهشان عوض شود و به قول شما رویکرد سینوسی در انتخابات داشته باشند. تصور میکنم مردم ایران قدرت تشخیص بالایی دارند و بر اساس همان باورها دست به انتخاب میزنند. هر گروه سیاسی که از باورها و اهداف و آرمانهای مردم فاصله میگیرد در انتخابات با رویگردانی مردم مواجه شود.
انتخابات اخیر نشان داد که غوغاسالاری خبری و رسانهای بهخصوص در مورد مشکلات معیشتی مردم نمیتواند بر باورهای مردم تشکیک ایجاد کند. اتفاقاً مشکل اساسی گروههای موسوم به اصلاحطلب همین مقوله است که شعارها، افکار و دیدگاههایشان با نگاه جامعه مسلمان ایرانی و باورهای مردم فاصله دارد.
این گروههای سیاسی بیش از آنکه مردم، اعتقادات مردم و تاریخ بومی و ملی آنها را در نظر داشته باشند، متأسفانه نسخههای غیرایرانی و بعضاً غیراسلامی را جهت انتخاب خود به مردم ارائه میکنند. با تأسف اشتباه این دوستان از جایی شروع شد که از رأی مردم به آقای خاتمی در انتخابات ریاستجمهوری سال 76 تحلیل نادرستی ارائه کردند و این رأی را گرایش مردم ایران به تجدید نظر در مؤلفههای انقلاب اسلامی ارزیابی کردند.
همانگونه که عرض کردم انتخاب آقای خاتمی هم با همان معیارهای ملی و بومی صورت گرفت. یعنی مردم در آن مقطع تاریخی بر این باور بودند که آقای ناطقنوری دنباله جریان قبلی است و چون آن جریان را نمیپسندیدند، پس به گزینه مقابل یعنی آقای خاتمی رأی دادند. حتی تعداد زیادی سیادت ایشان را که مربوط به باورهای دینی آنها بود ملاک قرار داده بودند و به ایشان رأی داده بودند.
بنابراین مردم جهت اقامه تلورانس جان لاک و جامعه مدنی او که بعدها دستاویز مناسبات فکری و شعارهای اصلاحطلبان قرار گرفت، به آقای خاتمی رأی ندادند. اتفاقاً جریاناتی که هیچگونه همسویی با مردم نداشتند از این فرصت سوءاستفاده کردند و بر موج این انتخاب نشستند. برخی از این جریانات که همچون روشنفکران یک سده اخیر سخت شیفته و شیدای ارزشهای غربی بودند، دچار سوءبرداشت شدند؛ با این باور که جامعه سکولار شده است و مردم خواهان حاکمیت مناسبات سکولار در حوزههای قدرت و سیاست شدهاند
. به همین ترتیب بود که عناصر دور مانده از مردم و فضای فکری جامعه برای خود مجالی یافتند و به تدریج زیر لوای اصلاحطلبی وجریان اصلاحات جمع شدند.
جالب آنکه وقتی با رأی مردم در انتخابات ریاستجمهوری دوره نهم روبهرو شدند مردم را به باد تهمت گرفتند و مشی آنها را تحقیر کردند. همین چند روز پیش هم یکی از همین سنخ بهعنوان ژورنالیست دوباره به مردم جسارت کرد.
این حکایت از جزمیت فکری و تصلب آنها دارد که میخواهند فکر منجمد خود را به هر نحو که هست در عرصه عمل متحقق سازند و چون خود را ناکام مییابند شروع میکنند به بد و بیراه گفتن به مردم. درست شبیه اقدامات مارکسیستهای قبل از انقلاب که در تجزم فلسفه تاریخی مارکس مردم و روحانیت را افرادی مرتجع مینامیدند. این مفهوم یعنی ارتجاع، درست نقطه مقابل مفهوم ترقی بود که البته مفهوم ترقی نزد آنها حاکمیت نظام پرولتاری بود.
- برگردیم به بحث اول و آن اینکه مردم هم وقتی دیدند آنچه را که مطابق آرای دینی انتظار داشتند و در دوره اصلاحات محقق نشد و صرفاً مشتی لفاظی که دغدغه گروهی خاص بود و البته بخش وسیعی از آن را مطابق معیارهای غربی یافتند، در دوره بعد به داوطلبی که این رویکرد را نمایندگی میکرد در انتخابات ریاستجمهوری رأی ندادند. آیا میتوان مردم ایران را ملتی حزب محور دانست؟ در این انتخابات و در انتخاب گذشته مردم چه رفتاری در برابر احزاب داشتند؟
مشکل این است که ما در ایران هنوز به تعریف درستی از نظام حزبی مبتنی بر آموزههای اسلامی و ایرانی نرسیدیم، مثل بسیاری دیگر از مفاهیم غربی که هنوز ما نسبت خودمان را با آنها نمیدانیم و بیشتر یک مصرفکننده هستیم. در این اواخر اشتباه کار هم از آنجایی بود که متأسفانه تأسیس احزاب پس از به قدرت رسیدن صورت گرفت.
یعنی ما همانطوری که در دولت آقای هاشمی، برخی از مدیران نزدیک به ایشان حزب کارگزاران را تشکیل دادند، در دولت آقای خاتمی هم میبینیم که مدیران و نزدیکان ایشان احزابی چون مشارکت و یا همبستگی را تشکیل دادند.
در حالیکه یک حزب برای رسیدن به قدرت و برنامهریزی جهت جذب افکار عمومی تشکیل میشود نه برای تداوم قدرت و گسترش حوزه نفوذ. احزاب دولت ساخته در ایران هیچگاه نتوانستند به احزابی مردمی و با پشتوانه اجتماعی عمیق تبدیل شوند.
من معتقدم ما بایستی به الگویی بومی از نظام حزبی دست پیدا کنیم و صرفاً الگوبرداری از نظام حزبی کشورهای غربی نمیتواند چاره کار ما باشد. همانگونه که الگوبرداری در سایر عرصهها هم به مشکلات بیشتر این کشور منتج شده است که این البته فرصت دیگری را در این بحث میطلبد. ما در ایران باید احزابی مردم ساخته با مختصات باورهای مردم داشته باشیم.
- برخی از اصلاحطلبان قبل از انتخابات با این عقیده که اعضای جبهه متحد اصولگرایان از حامیان دولت هستند، مجلس هشتم را رفراندومی برای سنجش مقبولیت یا عدم مقبولیت دولت نهم عنوان میکردند. بهنظر شما این مسئله تا چه اندازه قابل بررسی است؟ اگر به نظر شما این انتخابات میتوانست به عنوان یک رفراندوم تلقی شود فکر میکنید به نفع چه جریانی تمام شد؟
این دوستان موسوم به اصلاحطلب خودشان یک ادعایی میکنند و پس از اینکه نتیجه کار برخلاف ادعایشان شد فرافکنی کاذبی میکنند و متأسفانه خود را مشغول به یکسری تحلیلهای غیرواقعی مینمایند و در هر صورت آسمان و ریسمان را به هم میبافند تا بگویند ما موفق شدیم.
در انتخابات شوراها در حالیکه اصولگرایان به 3 گروه تقسیم شده بودند، ولی همه ظرفیت اینها در یک لیست جمع شده بود.
اینها فقط توانستند حدود 25 درصد کرسی شوراهای شهر را به دست بیاورند. با این حال بانگ پیروزی سر دادند. در همین انتخابات مجلس همین حرفها را زدند و قبل از انتخابات، آن را رفراندوم آقای احمدینژاد نام نهادند و با تابلوی یاران خاتمی هم به میدان آمدند. اما همین که نتیجه انتخابات مشخص شد دوباره دست به تحلیلهای غیرواقعی دیگری زدند.
به این رفتارها در روانشناسی دلیلتراشی میگویند و خودشان باید بدانند این حرفهای آنها با آن چیزی که در باور مردم هست و در واقعیت تجلی پیدا کرده فرسنگها فاصله دارد. جالب اینکه تا انتخابات اخیر مجلس منظورم دوره اول است، اینها همچنان روی آقای خاتمی حساب میکردند و از ایشان به عنوان یک سرمایه اجتماعی استفاده کردند.
با ناکامی این جریان در این دور از انتخابات، اخیراً جهت انتخابات آتی ریاستجمهوری رو به فرد دیگری آوردهاند.
- با توجه به اینکه دولت و بهویژه شخص رئیسجمهور در مواردی با احزاب مخالفت کردهاند به نظر شما جایگاه حزب در جامعه ایران و ساختارهای کشور چگونه قابل تعریف است؟ آیا میتوان به ساختارهایی نظیر پارلمان معتقد بود اما اقتضائات و لوازم آن را نفی کرد؟
من فکر میکنم متأسفانه برداشت نادرستی از نگاه رئیسجمهور نسبت به احزاب صورت گرفته و همه اینها هم کار رسانههایی است که وابسته به احزاب دولت ساخته هستند. در انتخابات ریاستجمهوری نهم مردم به همه احزاب دولت ساخته و غیرمردمی پاسخ منفی دادند.
آقای احمدینژاد، رویه این احزاب را غیرمردمی میداند و ساختار فعلی حزبی کشور را معیوب و ناقصالخلقه برآورد میکند. اما تشکیل گروهها و سازمانهای مردمی و مبتنی بر آموزههای اسلامی و ملی چیزی است که رئیسجمهور با آن موافق است.